خورشید هدایت

هرچیزی اساس وپایه ای دارد واساس اسلام محبت ما اهل البیت(ع) است .حضرت محمد(ص)

خورشید هدایت

هرچیزی اساس وپایه ای دارد واساس اسلام محبت ما اهل البیت(ع) است .حضرت محمد(ص)

ویژگی‌های ظاهری امام علی(ع) چگونه بود؟


جرج جرداق مسیحی در کتاب امام علی (ع) صدای عدالت انسانیت به بیان مشخصات ظاهری حضرت امیر (ع) پرداخته است.

ویژگی‌های ظاهری امام علی(ع) چگونه بود؟ جرج جرداق مسیحی در کتاب امام علی (علیه السلام) صدای عدالت انسانیت (جلد ۱) به بیان مشخصات ظاهری حضرت امیر(علیه السلام) پرداخته است که به مناسبت ولادت حضرت علی(ع) به نشر آن خواهیم پرداخت.

در بخشی از کتاب امام علی، نوشته جرج جرداق آمده است:

از جمله کسانی که وصف علی‌بن ابی طالب علیه السلام را مکتوب کرده‌اند، صاحب کتاب ذخائرالعقبی است. او می‌نویسد: علی علیه السلام ، مردی کامل، و قد او مایل به کوتاهی بود؛ رنگ پوست او سبزه سیر، با ریشی سفید و بلند، و چشمانی سیاه و درشت. زیبا صورت، گشاده رو، بسیار متبسم. با گردنی دراز چون اُریقی نقره ای، و شانه هایی پهن و استخوانهایی چون استخوانهای شیر، و بازو و ساعدی چنان به هم پیچیده که از یکدیگر پیدا نبودند. با پنجه هایی پهن و درشت. و شکمی مایل به چاقی امّا نه به افراط، و ساق پایی ضخیم و به هم پیچیده با انتهایی باریک. عضلات ساعد نیز به هم پیچیده و کلفت و انتهایش باریک. راه رفتنش تا حدی شبیه به راه رفتن پیغمبر(ص) بود. با حالت دو، قدم به عرصه کارزار می‌گذاشت و در آن حال به چیزی توجه نمی‌کرد. نیرو و قدرتش چنان بود که همه را به شگفتی وا می داشت.

بسیار دیده شد که سواری به به چالاکی، بی هیچ زحمت و دشواری، چون کودکی شیر خوار از روی زین بر می‌کند و بر زمین فرو می‌کوبد. و چه بسیار اتفاق افتاد که مچ دست دلاوری را می‌گرفت، گویی جانش را گرفته است؛ و قدرت نفس کشیدن از او سلب می‌گردید. معروف است که با هیچ جنگاوری، هر قدر هم که نیرومند و قوی و بزرگ بوده، در میدان نبرد به مبارزه بر نخاست، مگر آنکه او را به خاک هلاک افکند.

دری بزرگ و چندان سنگین را که پهلوانان، توانایی کندن و جا به جا نموده آن را نداشتند، با یک دست بر می‌گرفت و چون سپر عادی بر سر می‌کشید. سنگ بزرگ و عظیم را که اگر جمعی از نیرومندان برای برداشتنش همدست می شدند، آن را نمی توانستند بردارند، او تنها و با یک دست بر میداشت! در میدان نبرد، آنچنان نعره می کشید که قلب دلاوران و رزمندگان به یکباره فرو می ریخت! ترکیب و ساختمان بدنش طوری بود که تغییرات جوی بر آن اثری نمی گذاشتند، به همین دلیل، باکی نداشت که لباس زمستانی را در تابستان بپوشد، و پوشاک تابستانی را در زمستان در برکند!

ویژگی‌های ظاهری امام علی(ع) چگونه بود؟

در هیچ کتاب معتبر از اهل سنت و شیعه مطلبی در مورد نامناسب‌بودن چهره و اندام امیرالمؤمنین(ع) وجود ندارد، بلکه نقل‌های بسیاری در مورد زیبایی حضرتشان در این منابع مشاهده می‌شود:

ابن عبدالبر(م 463ق) در کتاب «الاستیعاب فی معرفة الاصحاب»: حضرت على(ع) قد متوسط و چشمانی سیاه داشت. خوش‌سیما بود و مانند ماه شب چهارده، از زیبایى می‌درخشید. شکمش، بزرگ و شانه‌هایش، پهن و درشت انگشت بود. اندامى لطیف داشت و گردنش از سپیدى، مانند تنگى از نقره بود. جلو سرش مو نداشت و محاسنش، انبوه بود. استخوان شانه استوارى، مانند استخوان شانه شیر درنده بود. بازو و بند دستش از پیچیدگى قابل تشخیص نبود. هنگام راه رفتن گام‌ها را کشیده برمی‌داشت. هرگاه بازوى کسى را می‌گرفت، چنان بود که جان او را گرفته تا آن‌جا که تاب نفس کشیدن را احساس نمی‌کرد. دست و بند دستش، فربه بود.

ابن اثیر جزری (م 630ق) در کتاب «اسد الغابة فی معرفة الصحابة»: ابو هریره از عبد الله بن‏ داوود از ابو الحجاج مدرک چنین روایت کرده است: در یکى از روزها دیدم که حضرت على(ع) به ایراد خطبه پرداخته است، در آن هنگام چهره‌اش از همه مردم، زیباتر بود.

یکى از افراد در ضمن ملاقاتى که با رسول خدا(ص) داشت، گفت: چگونه على(ع) می‌تواند «لواء الحمد» را به دوش بکشد؟ رسول خدا(ص) در پاسخ فرمود: «چگونه على(ع) تاب تحمل آن‌را نداشته باشد، حال آن‌که خصلت‌هاى چندى را در اختیار دارد: 1. شکیبائیش مانند شکیبائى من است. 2. چهره زیبایش مانند چهره زیباى یوسف(ع) است. 3. نیرویش مانند نیروى جبرئیل است».

ویژگی‌های ظاهری امام علی(ع) چگونه بود؟

از «ابن عباس» روایت شده است که؛ رسول خدا(ص) فرمود: «کسى که می‌خواهد به حلم حضرت ابراهیم(ع) و به حکم نوح(ع) و به زیبایى چهره یوسف(ع) پى ببرد، به على بن ابی‌طالب(ع) نظر نماید [که همه این ویژگی‌ها در او جمع شده است]».

درباره بخش دوم پرسش نیز باید گفت که امام علی(ع)، مصداقی از آیه «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ» بود، امّا خشونت بی‌جا نداشت، بلکه در جای خود خشن و در جای خود مهربان بود، و مهربانی آن‌حضرت بر خشونتش می‌چربید.

ابو سعید خدرى نقل می‌کند: در یکى از روزها، گروهى در پیشگاه رسول اکرم(ص) از حضرت على(ع) شکایت کردند. پیامبر(ص) به دنبال شکوه آنان از جاى برخاست و خطابه‌اى ایراد فرمود و شنیدم خطاب به مردم اظهار می‌داشت: «اى مردم! از على(ع) شکوه نکنید، به خدا سوگند! على شیفته ذات خدا است و در راه خدا از خشونت و سرسختى زیادى برخوردار است و در این راه کمال پایمردى را دارد».





امام علی مصداق کامل اسوه حسنه


امیرالمؤمنین علی علیه‏السلام الگوی همیشگی است که می‏توان همه کمالات را در او سراغ گرفت و بدان‏ها اقتدا کرد. آن حضرت نه‏تنها از آنِ شیعیان که الگوی همه مسلمانان و جمله آزادگان است. امام علی علیه‏السلام، تجسم ارزش‏های دینی و اسلام مجسّم است، انسانی در اوج عرفان، عبادت، سلوک و در عین حال سیاست‏مدار...
امام علی مصداق کامل اسوه حسنه

امام علی مصداق کامل اسوه حسنه
امام علی مصداق کامل اسوه حسنه

 

امیرالمؤمنین علی علیه‏السلام الگوی همیشگی است که می‏توان همه کمالات را در او سراغ گرفت و بدان‏ها اقتدا کرد. آن حضرت نه‏تنها از آنِ شیعیان که الگوی همه مسلمانان و جمله آزادگان است. امام علی علیه‏السلام، تجسم ارزش‏های دینی و اسلام مجسّم است، انسانی در اوج عرفان، عبادت، سلوک و در عین حال سیاست‏مدار و جامعه‏ساز. شدت عمل را با رحمت و عطوفت به مؤمنان آموخت؛ اهل مداهنه نبود و هیچ‏گاه حقیقت را قربانی مصلحت نکرد. کتاب فضل علی علیه‏السلام چندان پربرگ‏وبار است که برای خواندن آن چند نقدِ عمر باید و تنها می‏توان شمه‏ای از فضایل ناپیدای علوی را واکاوید و پیش روی همگان نهاد.
از آنجا که حس کمال‏جویی و ویژگی الگوطلبی و نمونه‏پذیری، امری فطری و ذاتی است و آدمی برای ره‏یابی به سرمنزل مقصود و دست‏یابی به کمال مطلوب، در جست‏وجوی اسوه‏هایی برای پیروی از آنها و گرفتن سرمشق برمی‏آید، باید الگوهای مطلوب را بشناسد. علی علیه‏السلام پس از پیامبراعظم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله مصداق کامل اسوه حسنه است و پیروی از ایشان موجب هدایت و کمال امت اسلامی، بلکه انسانی است. شیوه آن بنده راستین حق، سبب ترقی، رشد و تکامل بشر خواهد بود و به همان نسبت سرپیچی از روش او، گمراهی و نابودی همیشگی را در پی خواهد داشت. پیامبر درباره سیره علی علیه‏السلام به عمار یاسر این‏گونه سفارش می‏کند:
ای عمار، اگر دیدی علی به تنهایی از یک راه می‏رود و تمام مردم به راهی دیگر روانند، به راه علی برو؛ زیرا او تو را به نابودی نکشاند و تو را از مسیر هدایت و رستگاری خارج نسازد.1
در روایتی دیگر پیامبراکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به علی علیه‏السلام فرمودند:
ای علی، بی‏شک تو کسی را که پیروت باشد، هدایت خواهی کرد و آن‏که با سیره و راه تو مخالف است، به یقین، تا روز قیامت گمراه خواهد ماند.2
امام علی علیه‏السلام در برخورد با مردم و جوامع انسانی، دیدگاهی فراتر از دید مسلمان به مسلمانی دیگر داشت. در دیدگاه او مردم از نظر اجتماعی به دو دسته تقسیم می‏شوند. دسته‏ای از آنها، برادر دینی‏اند و دسته‏ای دیگر، در آفرینش با مسلمانان یکسانند. ازاین‏رو، با هر یک از آنها متناسب با آنچه خداوند و سنّت پیامبر تعیین کرده است و نیز متناسب با شأن و کرامت انسانی آنان عمل می‏کرد. در سفارش به مالک اشتر در همین مورد می‏فرماید:
فَاِنَّهُم صِنفانِ: اما أخٌ لک فی الدِّینِ و إمّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ.3
ای مالک، مردمان دو دسته‏اند، گروهی برادر دینی تواند و گروهی در آفرینش با تو همانندند.
از نظر امام علی علیه‏السلام، همه انسان‏ها فرزندان یک پدر و مادر و در نژاد و طبقه برابرند و هیچ انسانی از این جهت، بر دیگری برتری ندارد. ایشان به صراحت می‏فرماید: "ایُّها النّاسُ اِنَّ آدَمَ لَمْ یَلِدْ عبدا ولا اَمَةً و انَّ الناسَ کُلَّهُم أَحرارٌ؛4 ای مردم، بی‏گمان آدم هیچ یک از فرزندانش را برده و کنیز نزاد و همگان آزادند ".
در سیره امام علی علیه‏السلام همه مردم از حقوقی مساوی برخوردارند و همه باید از مواهب اجتماعی یکسان بهره‏مند شوند. تساوی حقوقی افراد از دیدگاه علی علیه‏السلام چنان مهم و حساس است که حتی در التفات و نظر به افراد نیز والی و حاکم نباید تبعیض ورزد. حضرت در سفارش به محمد بن ابی بکر، والی مصر چنین می‏فرماید:
با همگان یکسان رفتار کن، چه آن‏گاه که گوشه چشم به آنان افکنی و چه آن‏که خیره‏شان نگاه کنی تا زورمندان و بزرگان، در تبعیض طمع نورزند و ناتوانان از عدالت تو نومید نشوند.5
از روزی که علی علیه‏السلامخود را شناخت، بر محور حق حرکت کرد و در این راه هماره با حق دم‏ساز بود. به همین دلیل، پیامبر فرمود: "اَلْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ أَینَما مالَ؛ حق به دنبال علی علیه‏السلام است هر جا که برود ".6
علی علیه‏السلامبه تمام معنا، قانون‏مدار و مجری قانون الهی بود و در این راه میان خودی و غریبه تفاوتی نمی‏گذاشت و اگر کسی برخلاف قانون عمل می‏کرد، بدون در نظر گرفتن موقعیت و مقام وی، حدود الهی و قانونی را بر وی اجرا می‏کرد و هیچ واسطه و شفاعتی را نمی‏پذیرفت. از سوی دیگر، بسیار دقیق و منظم بود و دیگران را از بی‏برنامگی بازمی‏داشت. ایشان در عهدنامه مالک اشتر برای حفظ نظم و انجام کارها در وقتشان فرمود:
کار هر روز را در همان روز انجام ده؛ زیرا هر روز کاری ویژه خود را دارد و از شتاب در مورد کارهایی که زمانشان نرسیده یا سستی در کارهایی که امکان انجام آن فراهم است یا لجاجت در اموری که مبهم است یا سستی در کارها هنگامی که آشکار است، برحذر باش و هر کاری را در جای خود و به موقع انجام بده.7
از دید امام علی علیه‏السلام، مهربانی و محبت با مردم، در جذب دل‏ها و اداره کردن انسان‏ها، نقش ارزنده‏ای دارد و سبب می‏شود زمام‏دار بر قلوب مردم حکومت کند. ایشان درباره مهرورزی به انسان‏ها در عهدنامه مالک اشتر می‏فرماید:
دلت را از رعایا، پر از مهر و محبت و لطف کن. در برابر آنها درنده و آزارکننده‏ای مباش که خوردن آنان را غنیمت شماری.8
امام همیشه در دست‏رس همگان بود به گونه‏ای که پایین‏ترین رده‏های اجتماعی نیز به سهولت و بدون کوچک‏ترین مشکل و مانعی با وی دیدار می‏کردند و مشکلاتشان را با او در میان می‏گذاشتند. هیچ دربانی نداشت و به کارگزاران خود نیز سفارش می‏کرد که هیچ‏گاه از دید مردم غایب نشوند. در این راستا به پسر عموی خود قثم بن عباس که زمام‏دار مکه بود، چنین می‏نویسد:
صبح و عصر برای رسیدگی به امور حاجیان و مردم مکه بنشین. به کسانی که پرسشی دارند، پاسخ ده. جاهلان را بیاموز و با دانشمندان مذاکره کن. در میان تو و مردم باید واسطه و سفیری جز زبانت و حاجب و پرده‏ای جز چهره‏ات نباشد. افرادی را که با تو کار دارند، از ملاقات با خود محروم مساز. اگر ابتدا آنها را از درِ خانه‏ات برانند، حل مشکل آنها پس از آن، این بی‏حرمتی و بی‏اعتنایی را جبران نخواهد کرد.9
امام برای آموزش و پرورش مردم در تمام ابعاد زندگی‏شان اهمیت ویژه‏ای قائل بود و بر دو نکته اساسی تأکید می‏ورزید. ابتدا در بخش فرهنگ مردم گذشته، باید تنها سنّت‏های نیکو و آداب و رسوم خوب آنان را گرفت و به کار بست و در بخش آموزش باید چیزی را به مردم آموخت که برای دنیا و آخرت آنها سودمند باشد و بتوانند از آن در زندگی‏شان بهره گیرند. از نظر علی علیه‏السلام فقط علمی ارزش دارد که شخصیت انسان را بسازد و رشد و تکامل بخشد و او را به خداوند و اوج تقرب برساند.10
سیره امام علی علیه‏السلام در بعد فردی و خانوادگی نیز در اوج است. علی علیه‏السلام، یگانه خداشناس است. او در خانه خدا چشم به جهان گشود و در خانه حق، کام جانش به نام حق و به یاد خدا شیرین شد. او در خداشناسی به یقین کامل رسیده بود، آن‏چنان‏که می‏فرماید: "اِنّی لَعَلی یَقینٍ مِنْ رَبّی و غَیْرِ شُبهَةٍ مِنْ دینی؛ من درباره پروردگارم، خود به سرمنزل یقین رسیده‏ام و در دینم تردیدی ندارم ".11
خداشناسی علی علیه‏السلام به اندازه عظمت و بزرگی خود اوست؛ زیرا خدا را در همه حال حاضر و ناظر بر رفتار و برنامه‏های خویش می‏داند و او را به چشم دل می‏بیند، عبادت او، عبادت آزادگان است که فقط به شکرانه ذات حق و بدون چشم‏داشت پاداشی صورت می‏پذیرد. خود در این باره می‏فرماید:
گروهی خدا را از روی رغبت و میل (به بهشت) می‏پرستند که این عبادت تاجران و سودجویان است و گروهی خدای را از روی ترس، پرستش می‏کنند که عبادت بردگان است و عده‏ای به سبب شکر نعمت‏های الهی و سپاس (و اینکه حضرت حق را شایسته عبادت می‏دانند) او را می‏پرستند و این عبادت آزادگان است.12
آن‏گاه به نوع عبادت خود اشاره می‏کند و می‏فرماید:
هیچ‏گاه خداوند را از روی ترس یا به طمع و چشم‏داشت پاداشی نپرستیدم، بلکه چون خداوند را شایسته پرستش دیدم، او را عبادت کردم.13
امیرمؤمنان علی علیه‏السلام درباره اخلاص نیز می‏فرماید که تمام دوستی‏ها و دشمنی‏ها و جذب و دفع، همه و همه باید برای خدا باشد: "المؤمِنُ مَنْ کان حُبُّهُ لِلّهِ و بُغضُهُ للّه‏ِ و أخذُهُ للّه‏ و تَرْکُهُ للّهِ ".14
در سیره عبادی امام، نماز بزرگ‏ترین جلوه عبادت واساسی‏ترین نماد بندگی و رکن نخستین و پایه اصلی دین است. مؤمن کسی است که دوستی، دشمنی، دادن و گرفتن او برای خدا باشد. در بحرانی‏ترین زمان‏ها و مکان‏ها نیز نماز اول وقت امام به تأخیر نمی‏افتاد، چنان‏که در جنگ صفین گاه و بی‏گاه به خورشید نگاه می‏کرد و مراقب بود که وقت زوال نگذرد. ابن عباس از حضرت پرسید: ای امیرمؤمنان، چرا گاهی از جنگ دست می‏کشی و به آسمان می‏نگری؟ فرمود: "به خورشید و زوال آن نگاه می‏کنم تا وقت نماز را بدانم و نماز اول وقت را از دست ندهم. " ابن عباس با شگفتی پرسید: آیا در هنگامه نبرد که مجال اندیشیدن به چیز دیگری جز جنگ نیست، به نماز اول وقت می‏اندیشی؟ فرمود: "ما برای چه با آنان می‏جنگیم؟ آیا برای نماز، نبرد نمی‏کنیم؟ "15
امام علی علیه‏السلاماز نظر خانوادگی و توجه به کانون انس و الفت نیز الگویی نیکو برای تمام خانواده‏هاست. امام، بزرگ‏ترین عامل خوش‏بختی و راز کام‏یابی خانواده را در گرم و باصفا نگاه‏داشتن کانون خانوادگی، اخلاق پسندیده و محبت و مهربانی و وفاداری در آن می‏داند و می‏فرماید:
به خدا سوگند، هیچ‏گاه فاطمه را به اکراه به کاری وانداشتم و او را ناراحت نکردم و خشمگین نساختم تا خداوند او را نزد خویش برد و او نیز هیچ زمان مرا ناراحت نکرد و از دستور من سرنپیچید و هرگاه به او نگاه می‏کردم، همه ناراحتی‏ها و اندوه‏ها و غم‏هایم را از یاد می‏بردم.16
حضرت در مورد حقوق همسران می‏فرمود:
مبادا بر زنان خویش ستم روا دارید و آنان را از حق خویش محروم سازید. هر کس به اندازه یک درهم گوشت برای همسر و فرزندان خویش خریداری کند، مانند کسی است که برده‏ای از فرزندان اسماعیل علیه‏السلام را آزاد ساخته است.17
شیوه و رفتار علی علیه‏السلام با فرزندانش بر اساس تربیت نبوی بود. ایشان در سخنی زیبا به حسن و حسین علیهماالسلام، فضیلت‏ها و ارزش‏های متعالی در زندگی را چنین می‏آموزد:
تقوا پیشه سازید. در پی دنیا و مظاهر آن نباشید حتی اگر دنیا به شما روی آورد. بر هر چه از مواهب دنیایی است و از دست می‏دهید، تأسف نخورید. به حق سخن بگویید. برای پاداش الهی کار و کوشش کنید. دشمن ستمگر و یار ستم‏دیده باشید. در کارهایتان نظم داشته باشید. برای ایجاد صلح و آشتی بین مردم بکوشید. حال یتیمان را رعایت کنید و نگذارید نابود شوند. همسایگان خود را مراعات کنید. مبادا در عمل به قرآن، دیگران بر شما پیشی گیرند. همواره مراقب نماز باشید. امربه‏معروف و نهی از منکر را هرگز ترک نکنید که در آن صورت، بدان بر شما مسلط می‏شوند و دعایتان مستجاب نخواهد شد. بر شما باد هم‏بستگی و از تفرقه و پشت کردن به یکدیگر بپرهیزید.18
ایشان در وصیتی به فرزند خود امام حسن علیه‏السلام درباره رعایت حقوق خانواده و خویشاوندان می‏فرماید:
وَاَکرِمْ عَشِیرَتَکَ فَاِنَّهُم جَناحُکَ الذی بهِ تَطیرُ وَ أَصلُکَ الّذی الَیهِ تَصیرُ وَ یَدُکَ التی بِها تَصُولُ.19
خویشانت را گرامی بدار که بال‏های تواَند و با نیروی آنان می‏توانی پرواز کنی و همچنین آنان ریشه تواَند که به آن باز می‏گردی و دستان تواَند که با آنان به دشمن یورش می‏بری.
اصولاً دل‏بستگی به خانواده، حفظ و حراست از بستگان و رسیدگی به آنان، اهتمام به صله رحم، استوار ساختن پیوند خویشاوندی از سنّت‏های نیکو و از اصول اساسی در فرهنگ اسلام به شمار می‏رود که مورد تأکید جدی امام علی علیه‏السلام است.
از آنچه گذشت، درمی‏یابیم که علی علیه‏السلام، سرچشمه کرامت و قله بلند فضایل و کمالات انسانی است. او پرورش یافته اسلام است. پابه‏پای پیامبر حرکت می‏کرد و دوست و دشمن به فضایلش معترفند. چنین شخصیتی نمونه آرمانی همه جوامع انسانی است. ابن عباس در سخنی کامل در حق ایشان می‏فرماید:
به خدایی که جان من در دست اوست، اگر دریاها، مرکب و درختان، قلم و همه آفریدگان زمین، نویسنده شوند، نمی‏توانند فضایل علی علیه‏السلام را بنویسند.20
اینک ماییم و این هم کرانه بی‏پایان سخنان نغز و پر عمق مولای متقیان که ره‏توشه و چراغ راه انسان‏های جویای فضیلت است.

اخلاق فردی
 

پرهیز از نخستین گناه
 

--------------------------
انسان با اراده، در برابر وسوسه‏ها چراغ سبز نشان نمی‏دهد و به راحتی از جاده سلامت خارج نمی‏شود. باید دانست که پایداری در برابر لغزش‏ها، رمز موفقیت و نیک‏فرجامی است. خوشا به حال پرواپیشگانی که سدّ معصیت نشکستند و خود را به گناه نیالودند و هم آنان پیروزمند و سعادتمند هستند. مولای پرواپیشگان، علی علیه‏السلام بنا به نقل شیعه و اهل سنت می‏فرماید:
ما ظَفَرَ مَن ظَفَرَ الاِْثْمُ بِهِ.21
آن کس که گناه بر او چیره شود، پیروز نخواهد شد.

لذت ترک گناه
 

-----------------
انسان‏ها همیشه بر سر دو راهی انتخاب هستند. آدمیان چون مختارند، باید راه خیر و شر را فرا روی خود داشته باشند و با نیروی ایمان و آینده‏نگری، راه خیر و سعادت را برگزینند. در این میان، باید دانست دوری گزیدن از گناه چندان آسان نیست. با این حال، عوامل متعددی می‏تواند انسان را در این راه یاری دهند. یکی از این عوامل، آراسته شدن به زیور تقواست.
گرایش به پرهیزکاری، زمینه‏ساز ترک گناه است. قدرت و تسلط داشتن بر نفس، بالندگی و سرافرازی را به همراه می‏آورد و لذیذترین لذت‏های روحانی را به انسان می‏چشاند. اگر انسان لذتِ ترک لذت را بچشد، دیگر لذت نفس را لذت نمی‏خواند. پس اگر خواهان سعادت و خوش‏بختی هستید و به وزیدن نسیم خوشِ نیک‏بختی مشتاقید و می‏خواهید پاک زندگی کنید و پاکیزه بمانید، باید پروا پیشه کنید و به گناه نزدیک مشوید. مولای متقیان، علی علیه‏السلام در این باره می‏فرماید:
اَسْعَدُ النّاسِ مَن تَرَکَ لَذَّةً فانِیَةً لِلَذَّةٍ باقِیَةٍ.22
خوش‏بخت‏ترین مردم کسی است که لذت‏های زودگذر را برای لذت‏های دیرپا ترک کند.
اندکی اندیشه درباره اثرات دو نوع لذت، انسان را به گزینش لذت دیرپا و رها کردن لذت‏های زودگذر فرا می‏خواند، چنان‏که بنا بر نقل اهل سنت علی علیه‏السلام می‏فرماید:
شَتَّانَ مَا بَیْنَ عَمَلَیْنِ عَمَلٌ تَذْهَبُ لَذَّتُهُ وَ تَبْقی تَبْعَتُهُ و عَمَلٌ تَذْهَبُ مَؤُونَتُهُ وَ یَبْقی اَجْرُهُ.23
چه بسیار فرق است بین دو کار، کاری که لذت آن می‏رود، ولی آثار وخیم آن به جای می‏ماند و کاری که سختی آن می‏رود، ولی پاداش آن می‏ماند.

پاکی نفس
 

--------------
انسان، اشرف مخلوقات و برترین مظهر آفرینش است. او می‏تواند راه کمال یا گمراهی بپیماید. می‏تواند چون حیوانات، زندگانی حیوانی در پیش گیرد و از انسانیت خویش فرسنگ‏ها دور شود یا به زندگی خود رنگ خدایی بزند و روح کمال را در خود زنده کند و راه تعالی و کمال را بپیماید. پس در خویشتن خویش بنگریم و ببینیم اکنون که نام انسان بر خود نهاده‏ایم، کدامین راه را برگزیده‏ایم؛ هدایت و پاکی یا گمراهی و تباهی؟ پس تا فرصت باقی است به فکر اصلاح خویش باشیم تا پیش خدا و خلق رسوا نشویم. از انسان جز شرافت انتظار نمی‏رود و شرافت آدمی همان‏گونه که امام شریفان، علی علیه‏السلام فرموده، به پاکی است:
شَرَفُ الرَّجُلِ نَزاهَتُهُ وَ جَمالُهُ مُرُوَّتُهُ.24
شرف مرد به پاکی و زیبایی‏اش به جوان‏مردی است.
این پاکی باید هم در ظاهر و هم در باطن و اخلاق انسان باشد، ولی آنچه نشانه وجود چنین پاکی است، حسن رفتار با دیگران است وگرنه از شرافت و بزرگواری خبری نیست، چنان‏که بنا بر نقل اهل سنت، علی علیه‏السلامفرمود:
لا شَرَفَ مَعَ سُوْءِ الْاَدَبِ.25
با بدادبی، شرافتی نیست.

گذشت هنگام قدرت
 

------------------------
مولای موحدان، علی علیه‏السلامفرموده است:
تَجاوَزْ مَعَ الْقُدْرَةِ واَحسِنْ مَعَ الدَّوْلَةِ تَکْمُلُ لَکَ السّیادَةُ.26
هنگام توانایی درگذر و هنگام دولت‏مندی نیکی کن تا به نهایت بزرگواری و آقایی برسی.
اذا قَدَرْتَ عَلی عَدُوِّکَ فَاجْعَلِ اَلْعَفْوَ عَنْهُ شُکْرَا لِلْقُدْرَةِ عَلَیْهِ.27
هنگامی که بر دشمن خود پیروز گشتی، به شکرانه پیروزی، او را ببخشای.

پی‌نوشت‌ها:
 

1. خطیب بغدادى، تاریخ بغداد، ج 13، ص 188.
2. شیخ طوسى، الامالى، ص 479.
3. نهج البلاغه، نامه 53.
4. محمدبن یعقوب کلینى، الکافى، ج 8 ، ص 69 .
5. نهج البلاغه، نامه 46.
6. کافى، ج 1، ص 294.
7. نهج البلاغه، نامه 53.
8. همان.
9. همان، نامه 67 .
10. على رفیعى علامه و دشتى،

نظارت در حکومت علوی


امروز که قانون مبنای نظم اجتماعی شناخته شده است، نظارت از اهمیت و جایگاه ویژه ای برخوردار است. زیرا نظارت در صورتی که دقیق، کارشناسانه و همه جانبه باشد نه تنها حسن اجرای قانون و مقررات را تضمین می کند که به تدریج، نقاط قوت و ضعف قوانین و مقررات را نیز نمایانده و راه کارهای روشن و مطمئن برای تصحیح آن ها و بهبود و کمال مبنای نظم اجتماعی فراهم می کند.
زمان تقریبی مطالعه : 27 دقیقه
 نظارت در حکومت علوی
پیش درآمد
در آئین مقدس اسلام، نظارت در حوزه وظایف فردی و اجتماعی دارای پشتوانه بسیار قوی و اندیشه بنیادین است. یک مسلمان به حکم آموزه های دینی، همواره خود را تحت نظارت و اشراف مافوق می داند و در تنهایی ترین تنهایی ها، او تنها و خارج از دید و نظارت نیست. خداوندی را که اسلام معرفی می کند و هر مسلمانان بدان ایمان دارد، حضور فراگیر و همه جانبه بر عالم دارد و جهان در محضر اوست و قاضی و حاکم نیز حضرت اوست. قدرت نامتناهی، آگاهی نامحدود و حسابرسی دقیق و موشکانه دارد و نسبت به انسان از رگ های گردن او نزدیک تر می باشد. «و عنده مفاتح الغیب لایعلمها الا هو و یعلم ما فی البرّ و البحر و ما تسقط من ورقة الا یعلمها» (انعام: 6)

در کنار نظارت باریک بین و همه جانبه الهی، شیاطین انس و جن، که درصدد انحراف انسان و بازداشتن وی از پیمودن صراط مستقیم و سبیل حق و عدل هستند، نیز کم توان و بیکار نیستند تا انسان تن به غفلت دهد و برای خود مصونیت تصور نماید. بلکه انسان همواره باید مراقب بوده، نظارت الهی را احساس کند و از دام های شیاطین جنی و انسی غافل نباشد. و هر لحظه خود را در معرض خطر و بر سرد دو راهی «امّا شاکرا و امّا کفورا» (انسان: 76) احساس نماید.

با توجه به چنین درونمایه اعتقادی هر مسلمان، موضوع نظارت در جامعه اسلامی حائز اهمیت است. نظام علوی نیز که بی شائبه ترین آئینه اسلام و معارف ناب و زلال آن در ابعاد گوناگون، به ویژه بخش حکومتی است، به این مقوله اهتمام ویژه می دهد.

این نوشتار نظارت را با رویکرد سیاسی و اجتماعی و جایگاه این امر را در نظام علوی و ساز و کار حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در اجرای بهتر و شیوه بهنیه آن را مورد توجه قرار می دهد.

نگاهی به پیشینه نظارت


هرچند مهم ترین پشتوانه فکری و دینی در اسلام برای اعمال نظارت، اصل امر به معروف و نهی از منکر می باشد، اما پیامبر مکرم اسلام صلی الله علیه و آله صرفا به بیان این اصل و مفاد و منافع آن اکتفا نکردند بلکه بنا بر گزارش های تاریخی، راهکارهای عملی برای اجرای نظارت و نهادینه کردن آن در جامعه اسلامی بیان فرمودند.

امام علی علیه السلام علی رغم میل باطنی و پس از فشار زیاد برای پذیرش زمام امور و سرانجام پس از نیل به خلافت، مواضع شفاف و بدون ابهام در این زمینه اتخاذ کرد و در سایه اصل مهم بازگشت به کتاب خدا و تبعیت از سیره رسول الله صلی الله علیه و آله و به کار بستن اجتهاد خویش، با صراحت اعلام کرد که حکومت و از جمله بیت المال در دست خلیفه مسلمانان و کارگزاران اسلامی امانت است.

پیامبر عظیم الشأن اسلام در نخستین تلاش های خویش برای برپایی نظام سیاسی اسلام و در ملاقات با نمایندگان مدینه، که بعدها به عنوان انصار شهرت یافتند، پس از آن که انصار با آن حضرت دیدار نمودند و به ایشان ایمان آورده و بیعت کردند، برای هر طایفه از طوایف آنان یک یا دو نفر را به عنوان نقیب نصب فرمود تا اوضاع آنان را از نزدیک تحت نظر داشته باشد و جریان اسلام گرایی و گذر جامعه از جاهلیت به توحید را کنترل نمایند.(1)

پس از آن که، حضرت به مدینه هجرت نمود و حکومت اسلامی را به کمک انصار تأسیس کردند نه تنها نمایندگان و ناظران یادشده را بر کنار نکرد بلکه به تدریج دامنه نظارت را گستراند و ناظران بیش تری برای تحت نظر داشتن بخش ها و قبایل گوناگون مدینه و اطراف برگزید. به عنوان نمونه وی، در سال ششم هجری برای هر ده نفر از مجاهدان یک نفر را به عنوان «عریف» معین فرمود تا توسط آنان اوضاع و احوال را تحت نظر داشته، از روند کار و جریان امور به خوبی آگاه شوند.
از جمله اقدامات دیگر پیامبر، تعیین عریف (= نقیب و ناظر) برای قبایل گوناگون بود. افرادی چون جندب بن النعمان، رافع بن خدیج و... جهت نظارت بر امور قبایل و گزارش از وضعیت سیاسی و دینی آنان به مدینه مأمور شدند و حضرت در مورد بازار و امور اقتصادی نیز نظارت دقیق داشت و دستگاه نظارتی خود را با گماشتن سعید بن العاص بر بازار مکه و عمربن الخطاب بر بازار و تجارت مدینه، تقویت نمود.(2)

با گسترش قلمرو اسلام و انباشت تجارب حکومتی، نظارت نیز از جنبه کمی و کیفی توسعه یافت و پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله از زنان نیز به منظور نظارت و اطلاع رسانی بهره جست که گماشتن «ام الشفا» بر یکی از بازارهای اسلامی گواه بر این مدعاست. علاوه بر این، خود سفارش فرمود: برای هر صنف [در امر نظارت] از افراد شایسته آن صنف استمداد جویید.
پس از دوران رسالت، تا حدودی دستگاه نظارت حکومت تضعیف شد و تخلفاتی که از برخی فرماندهان در جریان های مختلف از جمله جنگ های رده، به ویژه داستان مالک بن نویره مشاهده شد، نشانگر همین واقعیت است، اما به تدریج و پس از رفع خطرات نظامی حکومت اسلامی و تحرکات جنگ های رده، این مقوله مورد اهتمام قرار گرفت و در زمان خلیفه دوم، اهمیت گذشته خود را باز یافت. چنان که در دوران خلافت عثمان بن عفان، به دلایلی که اکنون مجال طرح آن ها نیست، نظارت خلیفه و دارالخلافه مدینه بر امور کارگزاران و نهادها و اصناف به شدت کاهش یافت و جامعه به تدریج دچار انواع بیماری ها و ناهنجاری هایی گردید که سرانجام منجر به انقلاب خونین و قتل خلیفه شد.

امام علی علیه السلام و نظارت


چنان که اشارت رفت، امام علی علیه السلام زمانی زمام حکومت را به دست گرفت که دارالخلافه مدینه، مقوله نظارت را عملاً به دست فراموشی سپرده بود. خلیفه سوم از حیث نظارت و اطلاع رسانی با ناکارآمدی جدی مواجه بود و تا زمانی که صدای پای انقلابیون مصر، کوفه، یمن و مدینه را از بام اطاق خود نشنید، آشفتگی اوضاع و انفجار جامعه را باور نکرد و هنگامی طنین انقلاب مردم را حس کرد که دیگر دیر شده بود. آگاهی و احیانا نظارتش در این زمان نه تنها به حال جامعه که به حال خود هم سودی نداشت.

امام علی علیه السلام علی رغم میل باطنی و پس از فشار زیاد برای پذیرش زمام امور و سرانجام پس از نیل به خلافت، مواضع شفاف و بدون ابهام در این زمینه اتخاذ کرد و در سایه اصل مهم بازگشت به کتاب خدا و تبعیت از سیره رسول الله صلی الله علیه و آله و به کار بستن اجتهاد خویش، با صراحت اعلام کرد که حکومت و از جمله بیت المال در دست خلیفه مسلمانان و کارگزاران اسلامی امانت است؛ آنان حق تملک و تصرفات مالکانه ندارند. بیت المال متعلق به همه مسلمانان است نه حاکمان! این در حالی است که، خلیفه پیشین، حکومت و بیت المال را اگر ملک طلق خود نمی دانست، دست کم به چنان ولایتی باور داشت که تصرف مالکانه و دلبخواهانه می نمود و هیچ نصیحت و مصلحتی را مانع بخشش های کلان اموال و اعطای مقامات سیاسی از ناحیه خود و کارگزارانش نمی دید و به شکوه و انتقاد نیز در این باب وقعی نمی نهاد.

اما امام علیه السلام با صراحت اعلام کرد: حکومت، امارت و بیت المال، امانت مسلمانان در دست حاکم اسلامی است؛ در این باره باید کمال احتیاط، تحفظ و عدالت را مبذول داشت. در زمان خلافت خود نیز عملاً به این سیره عمل نمود. به رفاعه بن شداد بجلی قاضی شهر بغداد نوشت: «لا تستعمل من لا یصدقک و لا یصدّق قولک فینا والاّ فاللّه خصمک و طالبک..»

کسانی را که به سخنان تو اعتقادی نداشته و عقیده تو را درباره ما قبول ندارند، به کار مگیر اگر (چنین کسانی را) استخدام کنی پس خدا دشمن تو خواهد بود. بدان ای رفاعه! این مقام حکومت (بر مردم) امانت (الهی) است و هر کس نسبت به آن خیانت ورزد. لعنت خدا تا روز جزا بر او باد و هرکس خائن را استخدام کند پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در دنیا و آخرت از او بیزار است.(3)

آن حضرت در جاهای دیگر نیز نظام حکومتی امّت را بر پایه امانت دانسته و هرگونه رویکرد مالکانه و غیرعادلانه را خیانت به امانت و امّت اسلامی خوانده است(4) و در برابر ابوالاسود از جریان عملکرد فرماندار بصره که گزارشی ارسال داشته بود، نوشت «امثال تو (اشخاص متعهد و وظیفه شناس) برای امام و امت خیرخواهی کرده و امانت را (که مأموریت اجرایی باشد) عمل نموده است و بر حق راهنمایی کرده است...»(5) و در نامه به ابن عباس تصریح کرد: من تو را در امانت خود شریک نمودم... نه با پسرعمویت مواسات نمودی و نه امانت را ادا کردی.(6) حضرت در نامه ای از ابی سلمه، حاکم بحرین قدردانی می کند، و نیز حکومت را یک امانت می داند که نباید مورد خیانت قرار گیرد: «تو را (از حاکمیت بحرین) عزل کردم، بدون این که به تو عیب و نقصی باشد و ولایت را به گونه ای نیکو انجام دادی و امانت را ادا کردی، بدون (کوچک ترین) اتهام (و سوء ظن در مورد تو) برگرد.(7)

اطلاع رسانی در مورد ضرورت نظارت


بدیهی است که دیدگاه امانت نگر درباره حکومت و اجزای آن، ضرورت نظارت بر امور کارگزاران و گردش فعل و انفعالات سیاسی را دو چندان می کند. دستگاه حکومت باید تدابیری بیندیشد تا پس از آموزش و باوراندن امانت بودن حکومت و تصحیح نگرش مردم و ارباب سیاست در این باب، لزوم نظارت را تبیین نماید و هرگونه ابهام و پرسش را در این زمینه رفع نماید. بر این اساس، امیرمؤمنین علیه السلام از راه های گوناگون و بیان و شیوه های مختلف، بر ضرورت و اهمیت نظارت در حکومت تأکید می فرمایند که اهم آن ها از این قرار است:

الف. تقویت نظارت درونی


همه نصایح اخلاقی و تذکرات تربیتی امام نسبت به مردم و کارگزاران حکومت در این راستا است. حضرت برای این که عقل و حق طلبی و درست کاری را در انسان ها تقویت نماید، تا بر اثر آن به دور از چشم ناظران حکومتی و قاطبه امّت دست به خطا و تخلف نزنند، موضوع تقوای الهی، ترس از فرجام تخلف و نافرمانی، نظارت همیشگی و دقیق الهی به امور و اهمیت حقوق مردم را طی خطبه ها، نامه ها و تذکرات متعدد یادآور می شود. از کوتاه بودن دوران امانت داری و حتمیت حسابرسی و کیفردهی خبر می دهد و مرگ، قیامت، بهشت و جهنم را یادآور می شود، تا کارگزاران دوران فرمانروایی را «طعمه» ندیده، فرصت طلبی و آزمندی نکنند، بلکه آن را به دید امانت نگریسته، نظارت الهی را جدی و همیشگی بدانند و صداقت ورزی را پیشه خود سازند.

ب. لزوم تأسیس دستگاه نظارتی بیرونی


امام علیه السلام پس از تبیین روشنگری های لازم درباره توجه مأموران دولتی به نظارت الهی و تأکید بر عدم غفلت آنان از این مهم، نظارت بیرونی را مطرح نموده و بر ضرورت آن به منظور سلامت نظام سیاسی و پایداری آن اصرار می ورزد و در نامه ای خطاب به اشعث بن قیس کندی می فرمایند: «انَّ عمَلَک لیس لک بطعمة ولکنه فی عنقک امانة و انت مسترعی لمن فوقک لیس لک ان تفتات فی رعیة و لا تخاطر الا بوثیقة و فی یدیک مال من مال اللّه...(8)

حضرت در این مکتوب سیاسی به لزوم نظارت مقام مافوق از عملکرد کارگزاران و زیردستان و ضرورت پذیرش آن از سوی عمال دولت، توجه می دهد و در صدد نهادینه کردن نظارت بیرونی در ارتباط با شیوه حکومت داری دولتمردان می باشد. در فرازی از نامه تاریخی خود خطاب به مالک اشتر می فرمایند: برای کنترل کارمندان و مأموران خود، جاسوسان صادق و وفادار به نظام را تعیین کن.(9) به فرماندار دیگر خود نیز چنین گوشزد می کنند: «نظر من این است که گروهی شایسته و پاکیزه را که به دین و امانت داری آنان اطمینان داری بفرست تا از رفتار عمّال و کارگزاران حکومتی پرسش کنند (و از مردم تحقیق نمایند) و از آنچه در شهرها انجام می دهند، تفتیش و سؤال نمایند.»(10)
این فرازها در واقع بخش اندکی از تذکراتِ بسیار آن حضرت درباره لزوم نظارت و تقویت چشم نظارتی نمایندگان در بلاد اسلامی تشکیل می دهد که تحت نظر بودن کارگزاران دولتی را بدون استثنا یادآور می شود و افکار و اندیشه های آنان را جهت نظارت پذیری، راست اندیشی، درست کرداری و پاسخ گویی مهیا می سازد.

راه کارهای عملیاتی نظارت


امیرمؤمنین علیه السلام در حکومت خویش، مکانیزم های مختلف نظارتی را به اجرا درآورد که در مجموع توفیقات فراوان اصلاحی را برای کارآمد نمودن نظام حکومتی خود و نظام علوی به بار آورد. بدین ترتیب، توانست پس از گذشت قرن های متمادی. به عنوان، نظام مطلوب و ایده آل مورد آرزوی آزادی خواهان و پژوهندگان حاکمیت عدالت و برقراری مدینه فاضله باشد.

گماشتن کارگزاران مکتبی


بی شک وجود کارگزاران سالم و مکتبی در یک نظام سیاسی بسیار مغتنم و ارزشمند است. امام علی علیه السلام پس از دست یابی به حکومت، ترتیب شناسایی و به کارگیری نیروهای کیفی و ارزشی و حذف و طرد فرصت طلبان و استبدادورزان را درصدر برنامه های خویش قرار داد. نگاهی گذرا به کارگزاران امام علیه السلام و مقایسه آنان با اسلاف شان این واقعیت را تأیید می کند که حضرت علی علیه السلام در این اقدام بر ویژگی های مختلف کارگزاران خود از جمله، حضور پررنگ نظارت وجدانی و در نظر داشتن نظارت الهی و پذیرش نظارت و پاسخ گویی در حکومت داری تکیه داشته است. بدیهی است کسانی که پروای بیش تری از خداوند و روز واپسین دارند و تقوای مثال زدنی و پارسایی فوق العاده کارگزارانی چون مالک اشتر، محمدبن ابی بکر، ابی سلمة بن ام سلمه (ام المؤمنین)، ابوالاسود، ابن عباس و یارانی مانند سلمان فارسی، بلال حبشی، ابوذر غفاری، مقداد، عمار یاسر، ابن تیهان، ذوشهادتین و... نظارت را آسان می کند و دستگاه نظارتی را کم هزینه و کارآمد می گرداند. زیرا مدیران مکتبی و شایسته اساس درست اندیشی و نیکوکرداری در یک نظام می باشند و با سلامت و عفت مدیران و کارگزاران سلامت بخش مهمی از عملکردها و سیاست گذاری ها بیمه می شود و نظام از بخش عمده ای از خطرات مصون می ماند.

در واقع، گماشتن مدیران و فرمانروایان پارسا و امین به جای مروان بن حکم، معاویة بن سفیان، مغیرة بن شعبه، سعید بن عثمان، عمروبن عاص، زیاد بن ابیه و... اصلاح نظام اسلامی در ابعاد گوناگون از جمله بهبود چشمان نظارتی و فعال نمودن این بخش مهم حکومت در جهت اهداف عالیه الهی و مردمی است. به کار گرفتن نیروهای مدیر و کارآمد در واقع، سالم سازی نظارت و اطلاع یابی کارشناسانه و دقیق می باشد.

تأکید بر نظارت عمومی


با توجه به سیره امام علی علیه السلام در باب حکومت، که آن را امانت الهی و مردمی می داند و اهتمام عملی آن بزرگوار در مورد اصل عملی امر به معروف و نهی از منکر، این انتظار می رفت که آن حضرت پس از کسب ظاهری قدرت، بر نظارت عمومی تأکید ورزد و آن را از وظایف مهم و حقوق اساسی مردم نسبت به حاکمیت بداند و رضایت افکار عمومی را به کارگزاران خود گوشزد نماید.

امر به معروف که «واقع، دستور به انجام کار خوب و عمل نیکویی است که حسن آن توسط عقل و شرع شناخته شده است با زوج آن یعنی نهی از منکر (= منع از کار زشت) مورد تأکید و سفارش فراوان امام علی علیه السلام می باشد. آن حضرت می فرماید: «اعمال نیکو و حتی جهاد در راه خدا، در برابر امر به معروف و نهی از منکر همانند قطره است در مقابل دریای پهناور»(11) و در جای دیگر پیامد ترک این دو فریضه را حاکمیت اهریمنی و شر می دانند که توسط هیچ عامل حتی دعای نیکان از بین نمی رود.(12) همین طور، امر به معروف را مایه پشت گرمی مؤمنان و نهی از منکر را عامل ذلّت کافران می شمارد و می فرماید: «کن بالمعروف آمرا و عن المنکر ناهیا و بالخیر عاملاً و للشر مانعا»(13) و در ادامه شرایط اجرای این دو اصل نظارتی اسلام و فوائد فراوان عملی آن را برمی شمارد.

تشکیل گروه نظارت و بازرس


جانشین پیامبراکرم صلی الله علیه و آله ، تنها به فعال کردن مردم در صحنه نظارت و گزارش های مردمی درباره تخلفات، کاستی و نارضایتی ها اکتفا نمی کرد، بلکه گروهی را تشکیل داد تا در امور گوناگون و به گونه مؤثر و کارآمد نظارت و سرکشی نمایند و آن حضرت را در جریان جزئیات امور قرار دهند. چنان که در نامه ای حضرت به کارگزاران بصره و اطراف می نویسد: باید درباره متخلفان و عهدشکنان پرس وجو نمایند و اخبار دقیق آن را به کوفه گزارش دهند.(14)

یکی از محققان درباره نظام اطلاعاتی کارآمد درحکومت علوی می نویسد: «گو این که در سیره امام علی علیه السلام از تشکیلاتی با عنوان «نظام اطلاعاتی» سخن نرفته است، اما نصوص مختلف و پراکنده ای که در زمینه مأموریت های اطلاعاتی وجود دارد و اقدام هایی که آن بزرگوار، به روزگار حکومتش به اساس جمع آوری گزارش های پنهانی انجام می داده است، همه و همه نشان دهنده این است که حکومت امام علیه السلام ، از وجود تشکیلاتی کارآمد و دقیق برخوردار بوده است.
جست وجوی پنهانی و جمع آوری گزارش های گوناگون مرتبط با امنیت داخلی، اطلاعات نظامی و عملکرد کارگزاران، وظیفه اساسی این تشکیلات است... [که] از آثار و چگونگی تصمیم های امام علیه السلام ، کاملاً می توان به وجود آن پی برد...»(15)

مسأله تشکیل گروه نظارتی، که در غیاب حاکم بر کارگزاران و عملکرد آنان نظارت نماید و در جاهایی که از چشم خلیفه مسلمانان دور مانده است، به رؤیت و درایت بپردازد، مورد سفارش پیامبراکرم صلی الله علیه و آله نیز بوده است. در عهدنامه امام علی از زبان پیامبر صلی الله علیه و آله می خوانیم: «کارهای مردم اصلاح نمی شود مگر به اصلاح اشخاصی که از آنان در کارهای شان استعانت می کنند و برای انجام مسؤولیت ها آنان را استخدام می نمایند که در غیاب آنان کار انجام دهند. پس برای تولّی اعمال، اهل ورع و علم و سیاست را انتخاب کن و خود را به صاحبان تجربه و عقول نزدیک ساز...»(16)
یکی از وظایف «شرطة الخمیس»، نظارت بر امور کارگزاران و اصناف و در واقع، اجرای عملی و رسمی امر به معروف و نهی از منکر است. این ناظران در امور اقتصادی آگاهی به دست می آوردند و در بندرها، کاروان سراها، انبارها و مرزها به جریان صادرات و واردات نظارت می کردند، به بازار نظارت و نرخ اجناس را تحت نظر داشتند. از این لحاظ در تاریخ می خوانیم که آن حضرت «عامل السوق» اهواز را دستور داد در اثر خیانت، با اعمال شاقه زندانی نمودند و چون آن بزرگوار مشاهده کرد که جمعی در بازار از وظایف و محدوده خود تخطی کردند، دستور داد جایگاهی که درست کرده بودند خراب کنند.(17)
آن بزرگوار در فرازی از نامه خود به مالک اشتر نیز لزوم نظارت و بازرسی در نظام اداری و مالیاتی را یادآور می شود: «وابعث العیون من اهل الصدق و الوفاء علیهم»(18) و به فرماندار دیگری نوشت: «نظر من این است که گروهی از اهل صلاح و عفاف را که به دین و امانت داری آنان وثوق داری بفرست...»(19)
نکته ای که نباید از نظر دور داشت، اصل مثبت نگری در امر نظارت است. بازرسان و ناظران باید بیش از هر چیز زحمات و فداکاری های مدیران و کارمندان را مورد توجه قرار دهند و با دید مثبت و قدرشناس به تلاش کارگزاران متعهد و مکتبی بنگرند.
ناظران مخفی: از فرمان مبارک امیرمؤمنان به مالک استفاده می شود که حضرت به گماشتن ناظران رسمی و بازرسان علنی اکتفا نکرده، بر نصب و تعیین ناظران مخفی نیز همت گماشتند. چنان که در ادامه می فرماید: «پس فراموش نکن که باید بر آنان مأموران مخفی از مردمان امین و حق گوی را، که در میان مردم به این صفات شناخته شده باشند، بگماری تا زحمات و فداکاری های آنان را بر تو بنویسند و آنان مطمئن باشند که تو زحمات و فداکاری های ایشان را می دانی و باید مقدار رنج هر یک را در نظر داری و مناسب با میزان زحمات و فداکاری های شان با آنان رفتار نمایی...»(20)

نظارت شخصی و مستقیم: از بررسی سیره علوی در نظام حکومتی به دست می آید که آن حضرت به شیوه های یادشده برای اطمینان از صحت کارکرد کارگزاران حکومتی و وضع مردم اکتفا نمی کرد و تا آنجا که امکان داشته خود مستقیم و بدون واسطه وارد بازار و مجامع می شد تا اوضاع مردم را از نزدیک دیده، افکار عمومی را نسبت حاکمیت و کارگزاران به دست آورد. در منابع گوناگون آمده است که علی علیه السلام هر روز در بازارهای کوفه می گذشت و امر به معروف و نهی از منکر می نمود و شخصا به اوضاع رسیدگی می کرد...»(21) و یکی از راویان گزارش می کند که حضرت را در محله (شط الکلا) دیدم که از قیمت های اجناس سؤال می کرد.(22)
حضرت نه تنها به دین شیوه پایبند بود بلکه به حکمرانان و استانداران خود نیز بدین روش سفارش می کرد از جمله به مالک اشتر می فرماید: «اما بعد شخصی را به جای خود به عنوان جانشین قرار ده و خود به همراه گروهی از یارانت [جهت نظارت [تمام سرزمین سواد (عراق) را منطقه به منطقه بگردید و از چگونگی رفتار و اعمال کارگزاران جویا شوید و سیره آنان را مورد رسیدگی و پیگیری قرار دهید.»(23)

پی آمدهای نظارت


واقعیت این است که نظارت حضرت علی علیه السلام نسبت به احوال، اعمال و رویکردهای کارگزاران به شیوه های مختلف و با مکانیسم های گوناگون شعاری و برای کسب وجاهت مردمی و یا انتخاباتی نبود. بلکه حضرت این امر را برای پایداری حکومت، احقاق و گسترش عدل و محو ظلم لازم می دید و به طور جدی حاصل تلاش ها، بازرسی ها و نظارت مأموران رسمی و غیررسمی و شکایات مردمی را مورد مطالعه و ارزیابی جدی قرار می داد و پس از اطمینان از صحت گزارشات و اخبار رسیده، دست به واکنش شایسته و بایسته عملی می زد.

البته امیرمومنین علیه السلام به محض رسیدن گزارش بازرس یا بازرسان، عکس العمل نشان نمی داد بلکه نخست آن اخبار را مورد مداقّه قرار می داد و در صورت تردید و یا عدم اطمینان، گزارشات جدید و یا تکمیلی را توسط افراد امین و مورد وثوق جدید به دست می آورد و یا گزارش و نظرات سایر ناظران را طلب می کرد و از مردم در این زمینه کمک می گرفت. در مواردی نیز شخصا، چنان که گذشت، به نظارت و کسب اطلاع می پرداخت. سرانجام پس از مطالعه و بررسی همه جوانب قضیه و اطمینان از صحت و سقم آن، با قاطعیت و بدون اتلاف وقت و مسامحه وارد عمل می شد و با ناهنجاری برخورد می کرد.

طبیعی است که واکنش حضرت به کارنامه و عملکرد کارگزاران یک دست نبود همان گونه که اشاره شد، افرادی چون ابی سلمه استاندار یمن و یا محمد بن ابی بکر استاندار مصر، با آن که به دلایلی از سمت خود کنار گذاشته شدند، مورد تمجید و تشویق قرار گرفتند. هرگز نقاط درخشان اقدامات و فعالیت های مثبت آنان نادیده گرفته نمی شد بلکه با نامه و پیام کتبی این گونه کارگزاران توسط حضرت مورد تقدیر قرار می گرفتند. در مقابل، کسانی که تخلف هر چند ساده داشتند و یا درصدد انحراف از سبیل حق مداری، امانت داری و عدالت ورزی بودند، زهد، ساده زیستی و مستضعفان را فراموش می کردند و ثروتمندان و ارباب قدرت، زر و تزویر را در آغوش می کشیدند با عکس العمل شدید امام علی علیه السلام مواجه می شدند. حضرت در این مورد، هیچ تفاوتی بین خویشان و دیگران قایل نگردید و افرادی چون ابن عباس و دیگران چون زیاد بن ابیه و قاضیان چون شریح و والیان و شهرداران و فرمان دهان نظامی مانند علی بن اصمع والی «بارجاة»، شهردار اهواز، اشعث بن قیس والی آذربایجان، عثمان بن حنیف والی بصره، قدامه بن عجلان کارگزار کسکر (منطقه ای بین بصره و کوفه)، معقله بن هبیره، مغذر بن جارود و غیره همه مشمول اقدامات نظارتی و عکس العمل شدید کیفری آن حضرت قرار گرفتند. در این مورد به دو نمونه اشاره می شود: «علی علیه السلام اشعث بن قیس فرماندار آذربایجان را احضار کرد، وی از سوی عثمان، فرماندار آذربایجان بود و صدهزار درهم به دست آورد. برخی گویند آن را عثمان به وی بخشید و برخی دیگر گویند که آن را به دست آورد.

امام علی علیه السلام فرمان داد آن را آماده سازد: ولی وی سرباز زد و گفت: ای امیرمؤمنان! این ثروت را در دوران حکومت تو به دست نیاورده ام. امام فرمود: «به خدا سوگند، اگر آن را در بیت المال مسلمین برنگردانی، این شمشیر را چنان بر تو فرود آوردم که هر چه خواست از تو بازستاند.»(24) پس اشعث اموال را آورد و امام آن ها را از او گرفت و به بیت المال برگرداند.

در مورد «ابن هرمه» شهردار اهواز نیز آمده است که امام علی به رفاعه نوشت: «هنگامی که نامه ام را خواندی ابن هرمه را از بازار برکنار کن و او را به خاطر [نارضایتی و حقوق] مردم بازداشت کن سپس زندانی نما و جریان را به اطلاع عموم برسان... درباره ابن هرمه غفلت و مسامحه یا افراط نکن که نزد خداوند هلاک شوی و من هم به بدترین شیوه برکنارت خواهم کرد. از این کار تو را به خدا پناه می دهم.
بیان تفصیل واکنش قاطع و بدون ملاحظه امام علی علیه السلام در برابر خیانت و فسادهای مالی، سیاسی، اداری، قضایی، نظامی و ثروت های بادآورده کارگزاران متخلف مجال بیش از این می طلبد و مبارزه وی با فساد و اقداماتش در جهت اصلاح که در سایه نظارت قوی و به کار گرفتن شیوه های کارآمد نظارت و بازرسی ممکن می شد، برگ زرّین در تاریخ سیاسی و حکومت داری است که پس از گذشت قرن های متمادی بسیار راهگشا و در خور سرمشق می باشد.

··· پی نوشت ها

1 رسول جعفریان، تاریخ تحول دولت و خلافت، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1380، ص 70 168

2 محمدبن جریر طبری، تاریخ طبری، ج 2، بیروت، الاعلمی، 1407 ق، ص 561 559

3 ابن الاثیر، اسدالغابة، ج 2، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1400، ص 309

4 میرزا علی احمد میانجی، لزوم وزارت اطلاعات در حکومت اسلامی، قم، نشر برگزیده، 1374، ص 34

5 نهج البلاغه، صبحی، حکمت 252

6 احمدی میانجی، پیشین، ص 33

7 ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1382 ق، ص 231

8 نهج البلاغه، نامه 42

9و10 همان، نامه 5، 26، 53

11 ابن اعثم کوفی، فتوح،ج5، بیروت، الاعلمی، 1407 ق، ص 44

12 نهج البلاغه، حکمت 374

13 همان، نامه 47

14 سیداصغر ناظم زاده قمی، تجلی امامت، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1374، ص 290

15 محمد محمدی ری شهری، سیاست نامه امام علی علیه السلام ، ترجمه مهدی مهریزی، قم، دارالحدیث، 1379، ص 533

16 همان، ص 74

17 احمدی میانجی، پیشین، ص 113

18 همان، ص 4103

19 نهج البلاغه، نامه 53

20 یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، بیروت، دارصادر، 1407 ق، ص 5 180

21 مصطفی دلشاد تهرانی، ارباب امانت، تهران، دریا، 1379، ص 169

22 احمد بلاذری، انساب الاشراف، ج 2، بیروت، الاعلمی، 1405، ص 129

23 سید شهاب الدین مرعشی، تعایق احقاق الحق، ج 8، قم، کتابخانه مرعشی، بی تا، ص 563

24 نهج البلاغه، نامه مالک اشتر، محمدتقی جعفری، حکمت اصول سیاسی اسلام، تهران، بنیاد نهج البلاغه، ص 1369، صفحات متعدد

منبع :
مرکز اطلاع رسانی آل البیت، مجله معرفت، شماره 52 .

شکاف دیوار کعبه و تلاش وهابیها در مخفی نمودن ان !


همانطور که می دانیم حضرت علی علیه السلام مولود کعبه است ، و نیز فاطمه بنت اسد (س) از در کعبه وارد نشد بلکه دیوار کعبه برای او به أمر خدا شکافته شد و او وارد کعبه شد خبر ها حاکیست که تا کنون چندین بار این محل را حکومت وهابی سعودی با روشهای محتلف پوشانده است ولی باز هم این محل کاملا پوشیده نمیشود !

در رکن یمانی اثر ترک واضح و آشکار است


اکنون در این عکس ببینید که چگونه این قسمت مرمت شده تا معجزه الهی تولد و عظمت علی علیه السلام را بپوشانند


در این عکس انواع دیگری از مرمت را در سالی دیگری می بینید که سنگی مختلف از سنگ اصلی کعبه استفاده شده است . به رنگ سنگ و میخ ها توجه کنید


در اینجا مسلمانان را می بینیم که به این جایگاه بزرگ تبرک می جویند ، و اظهار ارادت به حضرت امیرالمومنین علیه السلام می کنند


سالهای دیگر و مرمتی دیگر و نوع جدیدی از سنگها با رنگهای مختلف را می بینید برای پنهان کردن این معجزه حق








همانگونه که می بینید در اینجا میخ های آهنی و بسیار بلند و محکم نیز بکار رفته تا مانع از ترک خوردن سنگ ها شود


درنهایت هم پرده کعبه روی دیوارها کشیده می شود تا اثری از تعمیرات نمایان نگردد




منبع: سایت 13 رجب


عوامل به‌وجود آمدن فتنه از نگاه امام علی(ع)

آنچه در پی می‌آید سخنرانی آیت‌الله مصباح یزدی در مراسم افتتاحیه طرح ولایت است که در 26 تیرماه 88 در مشهد ایراد شده است. ایشان به تفصیل درباره دو عامل پیدایش فتنه یعنی عامل شناختی و عامل احساسی ـ عاطفی از زبان حضرت علی(ع) سخن گفته است.

عوامل به‌وجود آمدن فتنه از نگاه امام علی(ع)





























آیت الله مصباح یزدی

آنچه در پی می‌آید سخنرانی آیت‌الله مصباح یزدی در مراسم افتتاحیه طرح ولایت است که در 26 تیرماه 88 در مشهد ایراد شده است. ایشان به تفصیل درباره دو عامل پیدایش فتنه یعنی عامل شناختی و عامل احساسی ـ عاطفی از زبان حضرت علی(ع) سخن گفته است.

در تاریخ همه کشورها از جمله تاریخ کشورهای اسلامی و به ویژه کشور خودمان، همیشه درگیری‌ها و کشمکش‌هایی وجود داشته است. حتی از عصر پیغمبر اکرم(ص) به بعد، در بین صحابه نزدیک آن حضرت، همان کسانی که سالیان متمادی پای منبر و در مکتب ایشان تربیت شده بودند، اختلاف‌هایی پیش آمد که به جنگ‌هایی از جمله چند جنگ در زمان حکومت کوتاه امیرالمؤمنین(ع) منتهی شد.

اما آنچه مشهود است این است که در همه این جریانات، چه در عالم اسلام و چه در کشورهای دیگر، خصومت‌هایی شیطانی، غیرعقلانی و غیرقابل توجیه و صرفاً براساس تضاد منافع شخصی و گروهی وجود داشته است. چنانکه در عربستان جنگ بین قبایل معروف بود؛ به‌ طوری که زندگی بسیاری از آنان با جنگ می‌گذشت. روشن است که این اختلافات و کشمکش‌ها بر سر منافع شخصی و در اثر تضاد در منافع پیش می‌آمد؛ اما در کنار اینها اختلافات، نزاع‌ها و کشمکش‌هایی وجود دارد که از این قبیل نیست یا دست کم چهره ظاهری آنها این‌گونه نیست. به عنوان مثال کسانی که طی چند سال در رکاب پیغمبر اکرم(ص) در جنگ علیه کفار و مشرکین شرکت کردند، جان و مال خود را به میدان کارزار آوردند و آماده شهادت بودند، از چنین کسانی انتظار می‌رفت که بعد از رحلت پیغمبر اکرم(ص) برای حفظ اساس اسلام، دینی ‌که این همه برایش فداکاری کردند، با هم همکاری بیشتری داشته باشند و در زمانی که نتیجه زحمت‌ها و فداکاری‌ها به برقراری یک نظام اسلامی منتهی شده و جنگ‌ها، خونریزی‌ها و فسادهایی که قبل از اسلام بود از بین رفته و کشوری بهشت‌گونه به رهبری پیغمبر اکرم(ص) شکل گرفته، ‌باید کسانی که برای نظام اسلامی زحمت کشیدند، قدر این نعمت را بیشتر بدانند و برای پیشرفت اهداف آن با هم همکاری داشته باشند. اما جریان به صورت دیگری واقع شد: وقتی پیغمبر اکرم(ص) رحلت می‌کنند، همان کسانی که با هم هم‌سنگر بودند، به اختلاف، نزاع و کشمکش می‌پردازند تا آنجا که به روی هم شمشیر می‌کشند. جنگ‌هایی چون: صفین و جمل و... حکایت از نزاع میان اصحاب پیامبر(ص) دارد.

علت بروز اختلاف و جنگ در میان خودی‌ها

اکنون پرسش این است که راز این اختلافات چیست؟ اگر اصحاب فقط به فکر منافع شخصی بودند، چرا اسلام آوردند و برای دفاع از آن، برخی از ایشان حتی از جان و مال خود هم گذشتند و تا مرز شهادت و جانبازی پیش‌ رفتند؟

این یک پرسش جدی است: چرا صحابه به جان هم افتادند و این جنگ‌های خونین را در ظرف چند سال حکومت امیرالمؤمنین(ع) برپا کردند؟ در طول 1400 سال که از تاریخ اسلام می‌گذرد، در کشورهای اسلامی، امثال این‌گونه کشمکش‌ها بسیار رخ داده است. توجه داشته باشیم که گاهی جنگ مسلمانان با کفار و مشرکین قسم‌خورده مطرح است. در این ‌صورت دفاع و جنگ، قابل فهم است؛ اما گاهی جنگ و اختلاف در بین کسانی که سال‌ها دوست، هم‌سنگر و همفکر بوده‌اند رخ می‌دهد. چنانکه نمونه‌اش در صدر اسلام، بعد از رحلت پیغمبر اکرم(ص) اتفاق افتاد. این مسئله چگونه توجیه‌پذیر است؟

در کشور خود ما نیز بعد از رحلت امام(ره) چنین اختلافات و کشمکش‌هایی رخ داده است. وقتی که ما با مزدوران استکبار جهانی مبارزه می‌کنیم ـ کسانی که رسماً مخالف اسلام، خدا و دین هستند و در کتاب‌ها، بحث‌ها، سخنرانی‌ها و سایت‌هایشان رسماً به دین بد می‌گویند و فحش می‌دهند ـ چنین مبارزه‌ای قابل فهم است. اما چگونه کسانی که سال‌ها در یک سنگر علیه همان کفار، مشرکین و منافقین مبارزه می‌کردند، به جان هم می‌افتند؟ و گاهی مسائل آنچنان پیچیده و ابهامات افزوده و آب گل‌آلود می‌شود که چشم، چشم را نمی‌بیند؛ نمی‌شود فهمید که راست کدام است و چپ کدام، حق کجاست و باطل کدام است؟ آنچنان مسائل در هم آمیخته می‌شود که زیرک‌ترین افراد هم در تشخیص آنها دچار ‌اشتباه می‌شوند. در فرهنگ ما، چنین‌ وقایعی که به این اندازه مبهم و در هم آمیخته می‌شود که در آنها تشخیص حق و باطل مشکل می‌گردد، «فتنه» نام دارد. کتابی هم به نام «الفتن» در‌باره چنین جریاناتی که بعد از رحلت پیغمبر اکرم(ص) اتفاق افتاد، نوشته شده است. در فرمایشات امیرالمؤمنین(ع) نیز بارها به این مسئله پرداخته شده است. حتی پیغمبر اکرم(ص) قبل از رحلت، در‌باره وقوع فتنه‌ها پیش‌بینی‌هایی کرده و رهنمودهایی داده بودند. پرسشی که طبعاً برای هر کسی مطرح می‌شود این است که تحلیل این فتنه‌ها چیست؟ نبرد دو دشمن قسم خورده، در یک میدان، قابل فهم است؛ اما فهم این مسئله که وقتی دوستانی، هم‌سنگرانی، کسانی که در یک خط حرکت می‌کردند و چه بسا در زندان هم‌سلول بودند، با هم نزاع و اختلاف می‌کنند، بسیار دشوار می‌شود.

در خانواده بنی‌هاشم شخص بسیار محترمی به نام زبیر بود که پسر عمه پیغمبر اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) بود. نقل کرده‌اند که حضرت زهرا(س) وقتی می‌خواستند به امیرالمؤمنین(ع) وصیت کنند، فرمودند: اگر شما نمی‌خواهید به وصیت من عمل کنید، به زبیر وصیت کنم! زبیر از جمله اولین کسانی بود که بعد از خلیفه سوم با امیرالمؤمنین(ع) بیعت کرد. اما چگونه می‌شود چنین کسی بعد از مدتی کوتاه، در جبهه مقابل علی(ع) صف‌آرایی می‌کند و رسماً شمشیر می‌کشد و جنگ جمل راه می‌اندازد؟

می‌دانیم که پدیده‌های اجتماعی تک عاملی نیست و به طور دقیق نمی‌شود گفت این پدیده اجتماعی تنها معلول یک عامل بود. معمولاً برای حوادث اجتماعی ده‌ها و گاهی صدها عامل دست به دست هم می‌دهد تا پدیده‌ای اتفاق می‌افتد. بنابراین، ما هم توقع نداریم که وقتی این سؤال را مطرح می‌کنیم، فقط یک جواب بشنویم.

بی‌شک، در هر فتنه‌ای نیز ده‌ها و صدها عامل مختلف وجود دارد که زمینه را برای وقوع آن فراهم می‌آورد. این‌گونه بحث‌ها مربوط به علوم اجتماعی است. به‌ راستی این پدیده‌های اجتماعی را چگونه باید تحلیل کرد و چه عواملی در آن دخالت دارد؟ متأسفانه انگیزه برای تحقیق در این‌گونه مسائل بسیار کمتر از انگیزه برای تحقیق در علوم طبیعی است. برای نمونه، در مورد انرژی هسته‌ای، انگیزه دانشمندان ما برای تحقیق بسیار است. اما برای یک پدیده اجتماعی، چند نفر از دانشمندان حاضرند عمری را صرف تحلیل علت وقوع آن کنند؟ خوشبختانه، انبیا و اولیای خدا یکی از خدمت‌هایی که به بشریت کردند این است که برای این‌گونه مسائل ضروری که بشر نیازمند حل آن است، اما انگیزه‌ کمی برای تحقیق در‌باره آنها وجود دارد، سرخط‌ و سرنخ‌هایی را نشان داده‌اند تا اگر کسانی دنبال تحقیق باشند، بتوانند از اینها استفاده کنند و راه را برای کشف علل و عوامل این پدیده‌های سرنوشت‌ساز باز کنند.

تردیدی نیست اگر حوادث پس از رحلت پیغمبر(ص) به‌ صورت دیگری اتفاق می‌افتاد، وضعیت ما این‌گونه نبود. آیا اندیشیده‌اید اگر واقعاً همان‌طور که 70 روز قبل از رحلت پیغمبر اکرم(ص)، ایشان، علی(ع) را جانشین خود خواند و فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَولاه؛ فَهَذا عَلِی مَولاه»، این کار عملی شده بود، اسلام چقدر رشد می‌کرد، چه اندازه ملت‌های دنیا از برکت اسلام بهره‌مند می‌شدند و چقدر گناهان، فسادها و انحراف‌ها کمتر می‌شد؟

دو عامل پیدایش فتنه از زبان علی(ع)

به هر روی، این امر رخ نداد و فتنه‌ای واقع شد. به راستی علت این فتنه چه بود، تا ما هم در زمان خود، اگر مشابهی پیدا کردیم، سعی کنیم به اندازه توان نگذاریم چنین فتنه‌ای برپا شود. این کار کمی نیست و فکر نمی‌کنم ارزشش کمتر از انرژی هسته‌ای باشد. امیرالمؤمنین(ع) در نهج‌البلاغه به این‌گونه مسائل پرداختند؛ اما استفاده از فرمایشات حضرت امیر(ع) قدری دقت می‌خواهد تا انسان به راز و رمزهایی که در کلام ایشان است پی ببرد و برای زندگی‌اش درس بگیرد و از مفاسد و فتنه‌هایی که در هر زمانی ممکن است اتفاق بیفتد، جلوگیری کند. آن حضرت در خطبه‌ای می‌فرماید: «إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْکَامٌ تُبْتَدَعُ یُخَالَفُ فِیهَا کِتَابُ‌اللَّهِ وَ یَتَوَلَّى عَلَیْهَا رِجَالٌ رِجَالًا عَلَى غَیْرِ دِین‌اللَّه»؛ جز این نیست که آغاز پیدایش فتنه‌ها پیروى از هوا و هوس‌ها و بدعت‌هایى است که با کتاب خدا مخالفت دارد و گروهى (چشم و گوش بسته یا هواپرست آگاه) به پیروى آنان برمى خیزند و برخلاف دین خدا از آنها حمایت مى‌کنند. (نهج‌البلاغه؛ خطبه 50)

حضرت امیر(ع) دو دسته عامل را به عنوان منشأ پیدایش فتنه‌ها معرفی می‌کنند. به نظر می‌رسد ما هم نتوانیم عامل سومی را به فرمایش امیرالمؤمنین(ع) اضافه کنیم. علت خصومت‌ها، دشمنی و جنگ بر سر منافع شخصی روشن است و احتیاج به تحقیق ندارد. اما ‌جایی که «فتنه» است، یعنی مسائلی در هم تنیده می‌شود، ابهام‌هایی به وجود می‌آید، حق و باطل مشتبه و تشخیص راه صحیح از راه غیرصحیح مشکل می‌شود و حتی افراد هوشیار و زیرک هم فریب می‌خورند، مسئله تفاوت می‌کند. بنابراین، لازم است بدانیم منشأ «فتنه» از کجا شروع می‌شود که به چنین پدیده اجتماعی می‌انجامد و کار را بر مردم دشوار می‌کند، عده‌ای را به فساد می‌کشاند، خون‌ها ریخته می‌شود، ظلم‌ و فساد بر پا می‌شود و کسانی ناخواسته به سمت آن کشیده می‌شوند. اگر بدانیم آغاز «فتنه» از کجاست، آنگاه می‌توانیم با مشاهده علایم آن در برابر آن بایستیم و نگذاریم به بحران تبدیل شود.

حضرت در این خطبه دو دسته عامل را معرفی کردند که عبارت است: عامل شناختی و عامل احساسی ـ عاطفی.

همه می‌دانید که کارهای اختیاری انسان از دو منشأ سرچشمه می‌گیرد. نخست، انسان باید «بداند» تا کاری را انتخاب کند و دوم غیر از دانستن، باید«بخواهد» ، تا آن کار انجام گیرد. انسانی که می‌داند، اما دلش نمی‌خواهد، کاری را جدی نمی‌گیرد. گاهی شعار را هم می‌دهد و قدم‌های ابتدایی را هم برمی‌دارد، اما چون عزم جدی‌ برای کار ندارد، از انجام آن بازمی‌ایستد. وقتی کاری جدی تلقی می‌شود که نخست، انسان نسبت به کار، «شناخت» کافی داشته باشد و دوم اینکه دلش بخواهد و «انگیزه» قوی برای انجام آن کار را داشته باشد.

بر این اساس، هر فتنه‌ای که در عالم رخ می‌دهد، معلول دو عامل است: یکی نقص شناخت و به تعبیر کلی جهل و ندانستن است و دیگری هوس‌ها و خواسته‌های شخصی یا گروهی است. اگر انسان یک قضیه را درست نفهمد، حکم ارزشی آن را درست تشخیص ندهد یا موضوع را درست نشناسد و برایش مشتبه شود و به گونه‌ای شناخت انسان ضعیف باشد، به فتنه‌ها مبتلا می‌شود. نمونه‌های این‌گونه موارد، هم در زندگی شخصی و هم در فعالیت‌های اجتماعی بسیار است. اگر لغزشی کردیم، یا به این دلیل است که شناخت درستی نداشتیم و یا اینکه شناخت ما درست بوده و ما موضوع را می‌دانستیم، اما دلمان نمی‌خواست و عادت به امور دیگری کرده بودیم، یا حوصله درگیری نداشتیم و به‌گونه‌ای دیگر قضیه را تفسیر کردیم که درگیر نشویم تا به نفع و راحتی خودمان بینجامد. به هر حال، سخن این است که فتنه‌های عالم از این دو منشأ پدید می‌آید: نقص در شناخت و نقص در انگیزه صحیح.

اما شناخت، حوزه‌های مختلفی دارد. ما برای اینکه یک جامعه صالح و امام زمان‌پسند داشته باشیم، باید آگاهی‌های فراوانی داشته باشیم، علوم بسیاری کسب کنیم و بسیاری از مسائل اجتماعی را حل کنیم. دانستن مسائل دینی، اعتقادی، اخلاقی، ارزشی، تهذیب اخلاق و تهذیب نفس و تقویت اراده، در چنین جامعه فرض است. وقتی هم فهمیدیم که یک کاری را باید انجام بدهیم، نباید کوتاهی و کم‌کاری کنیم. به طور کلی این دو فعالیت لازم است: یک بخش «شناخت» است و دیگری «اراده».

اما گستره شناخت‌های ما گسترده است. سال‌هاست که رهبر معظم انقلاب درباره تولید علم و نهضت نرم‌افزاری سفارشاتی فرموده و رهنمودهایی داده‌اند. دولت‌ها و دانشمندان هم در حوزه‌های مختلف تلاش کرده‌اند؛ اما این تلاش به وقوع فتنه‌هایی از جنس فتنه‌های صدر اسلام ربطی ندارد. فتنه‌ای که در صدر اسلام اتفاق افتاد، برای این نبود که مردم صنعت نداشتند یا علوم مادی‌شان ضعیف بود، در پزشکی نقص داشتند، یا انرژی‌های طبیعی را درست نمی‌شناختند. البته در جنگ‌ها می‌بایست از ابزارهای گوناگون در مقابل دشمن استفاده کرد. ولی این فتنه‌ها به طور مستقیم مربوط به این مسائل نبود. اینجا اگر جهلی هست، از سنخ دیگری است؛ آن جهلی است که بر رفتارهای ارزشی ما اثر می‌گذارد؛ آیا این کار را انجام بدهیم یا نه؛ آیا این کار ارزش مثبت دارد یا منفی. این پرسش‌ها در علوم طبیعی و حتی علوم اجتماعی، به معنای عام، پاسخ داده نمی‌شود؛ بلکه این موارد در حوزه دین قرار می‌گیرد.

امامت؛ شاخص هویت شیعی

یکی از مسائلی که ما در این عصر، یعنی در این صد سال اخیر، با آن روبرو هستیم این پرسش است که اسلام درباره حکومت چه نظری دارد؟ چه کنیم تا حکومت، اسلامی باشد؟ پیشتر برای این پرسش، در عالم اسلام پاسخ روشنی وجود نداشت، جز آنچه پیشینیان اهل سنت گفته بودند و در زمان خلفای ثلاثه هم اعمال شده بود؛ یعنی به عنوان مثال مردم باید یک شورای شش نفری را برای تعیین خلیفه بعدی انتخاب کنند. تحولات این روش به اینجا رسید که امروزه نیز ما باید همان روش دموکراسی را اعمال کنیم و دین هم غیر از این چیزی نمی‌گوید.

اما شیعه از ابتدا درباره این مسئله حساسیت خاصی داشت؛ چرا که قوام تفکر شیعی به امامت است. ما اگر مسئله امامت را از شیعه بگیریم، با سایر مذاهب، چندان اختلافی نداریم. اصلی که مشخص‌کننده هویت شیعی است، مسئله امامت است؛ این اصل که بر اساس فرمایش پیغمبر اکرم(ص)، حاکم باید از طرف خدا تعیین شود. وقتی مردم با خلیفه اول و دوم بیعت کردند، کسانی چون سلمان و ابوذر مخالفت کردند و گفتند: این کسی نیست که خدا تعیین کرده؛ کسی را که خداوند تعیین کرده، پیغمبر(ص) 70 روز قبل از رحلت معرفی کرد. ولی به هرحال، آنچه عملی شد غیر از آن بود. این مسئله همین‌طور در عالم تشیع به عنوان یک مسئله اصولی و ستون فقرات تفکر شیعی باقی ماند.

کوتاهی در تبیین علمی نظریه ولایت فقیه

این تفکر آنقدر ریشه داشت که گاهی سلاطینی که می‌خواستند وانمود کنند که ما به اسلام و تشیع پایبند هستیم، برای مشروعیت حکومتشان از مراجعی مثل محقق کرکی و کاشف الغطاء اجازه می‌گرفتند. این مسئله هر چند امر مسلّمی بود، اما تا 30 سال پیش تحقق عینی پیدا نکرده بود. آنچه امام(ره) انجام داد این بود که ایشان این فکر ثابت را عملی کرد. امام آنچه را که 1400 سال فقهای شیعه و علمای متکلمین درباره‌اش بحث و تحقیق کرده بودند، جامه عمل پوشاند و انقلاب اسلامی ایران، به نام حکومت ولایت فقیه تحقق عینی پیدا کرد. اما سؤال این است که ما به چه اندازه به این مسئله علم راسخ داریم، یعنی این مسئله چقدر برای خود ما روشن است؟

متأسفانه بسیاری از کسانی که خودشان حامی ولایت فقیه بودند، از نظر علمی و نظری ضعیف بودند و نمی‌توانستند از این نظریه دفاع و آن را تبیین کنند و بالاخره با مسامحه آن را گذراندند. بسیاری از کسانی که پس از انقلاب مسئولیت‌هایی پیدا کردند، در عین حالی که اصولگرا، طرفدار ولایت فقیه و پیرو خط امام(ره) بودند، این مسئله از نظر علمی برای ایشان روشن نبود. همچنین تبیین مبانی فکری این مسئله، اعم از فقهی و کلامی نیز از سوی متفکران، آن‌طوری که باید صورت نگرفته است.

درباره فتنه‌ سال88 باید گفت: بخشی از آن مربوط به دشمنان قسم خورده این مردم و نظام است. دشمن باید دشمنی کند. اگر آمریکا نخواهد نظام ایران را براندازد پس چه کار کند؟ آیا توقع ما از آمریکا این است که نظام ما را تقویت یا تأیید کند؟ آمریکا سایه نظام اسلامی را هم نمی‌تواند ببیند. اما سخن از کسان دیگری است. واقعاً چگونه شد کسانی که روزی هم‌سنگر بودند با هم اختلاف پیدا کردند؟ فراموش نکنیم پدیده‌های اجتماعی تک‌عاملی نیست. ولی می‌توان گفت: یکی از سبب‌های این فتنه این بود که مسئله ولایت فقیه از نظر علمی و فکری برای خود آنان روشن نبود. مسئولانی را سراغ داریم که بارها گفته‌اند: ما ولایت فقیه را قبول داریم چون در قانون اساسی آمده است! یعنی اگر در قانون نیامده بود، قبول نداشتیم و اگر قانون اساسی تغییر کند تغییر آن را می‌پذیریم! این یک نوع برخورد با مسئله ولایت فقیه است که آن را قبول داریم چون در قانون اساسی آمده است. اما اعتبار قانون اساسی به چیست؟ اعتبارش به این است که مردم رأی دادند. بر همین اساس این پرسش را مطرح می‌کنند که اگر رأی مردم تغییر کرد و گفتند ما ولایت فقیه را قبول نداریم، چه باید کرد؟

راستی اگر اعتبار ولایت فقیه به این است که در قانون اساسی آمده و اعتبار قانون اساسی به این است که مردم به آن رأی دادند، می‌توان گفت که می‌شود یک روز هم آن را تغییر داد. به عقیده چنین کسانی این بحث از نظر استدلالی هیچ ‌اشکالی ندارد. آنان عقیده دارند: همچنانکه در زمان خود امام(ره) بعضی از مواد قانون اساسی تغییر کرد، می‌توان بار دیگر هم آن را تغییر داد. آنگاه بر این اساس، چند نفری شورش می‌کنند و به اصطلاح انقلاب مخملی راه می‌اندازند و بعد هم می‌گویند قانون اساسی باید تغییر کند.

وقتی انسان چنین تفکری داشته باشد، دیگر خود را ملزم نمی‌داند که وقتی ولی فقیه امری فرمود حتماً اطاعت کند؛ می‌گوید: حکم ولی فقیه هم چیزی شبیه قانون مجلس است؛ از آن‌ که بالاتر نیست! ما با قانون مجلس هم مخالفت می‌کنیم، تغییرش می‌دهیم، اعتصاب و تظاهرات راه می‌اندازیم، تا خود مجلس قانونش را تغییر بدهد. برای احکام ولی‌فقیه هم سر و صدا راه می‌اندازیم و شورش می‌کنیم تا رهبری مجبور به تسلیم شود!

مسئله این است که ما بسیاری از مطالب اساسی دینی، ارزشی و انقلابی خود را آن‌طور که باید و شاید از نظر فکری و نظری حل نکرده‌ایم. وقتی برای کسانی که جایگاهی دارند، در جمع پیشگامان انقلاب هستند و سال‌ها در درس امام(ره) هم شرکت کردند، هنوز مسئله ولایت فقیه حل نشده و خود آنان هم همت نکردند که آن را بدرستی دریابند، دیگر از عموم مردم چه توقعی می‌توان داشت؟ وقتی چنین شبهاتی در دانشگاه، در جلسات و در تریبون‌های آزاد توسط استادان مطرح می‌شود، دانشجو در برابر این شبهات چه دارد که بگوید؟ به این ترتیب خواه، ناخواه در فکرش اثر می‌گذارد، یا دست کم به شک می‌افتد. شک یعنی «یقَدِّمُ رِجْلاً وَ یؤَخِّرُ أُخْری»، یک قدم پیش و یک قدم پس می‌گذارد. یعنی خنثی و بی‌اثر می‌شود.

اگر ما معتقدیم که باید اسلام باقی باشد و اسلام حکومت دارد و قوام حکومت اسلامی به امام معصوم(ع) و در زمان غیبت، به ولی فقیه است، باید سعی کنیم این مبانی و معانی را آن‌گونه که شایسته است بفهمیم و باور کنیم و به لوازمش ملتزم باشیم.

این عالم، عالم امتحان است. برخی که امروز امتحان شدند، شاید در 20 سال پیش باور نمی‌کردید که آنان چنین امتحانی بدهند. امتحان یعنی اینکه از محتوای پرسش‌ها آگاهی نداشته باشی. یعنی چیزهایی پیش می‌آید که خود انسان هم باور نمی‌کند. امتحان آن است که سؤالش معلوم نباشد. خداوند هم حوادثی پیش می‌آورد که برای ‌اشخاص آشکار نباشد؛ تا مشخص شود هر کسی چه سرنوشتی دارد و چه موضعی خواهد گرفت. اینجاست که خطر متوجه همه می‌شود.